۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

فکر کنم ۳

از عباسعلی به اینور را می‌دانم.
عباسعلی
فرزندش محمد
فرزندش عباسعلی
فرزندش حسین
فرزندش پدرم
فرزندش من
با خودم کلنجار می‌روم که آیا در زندگی این بزرگواران هم دوره هایی بوده که این چنین همچون این بازمانده ی حقیرشان خسته شده باشند. آنقدر خسته که میل به زندگی در وجودشان همچون نوری از چراغی فتیله ای در معرض باد سوسو بزند و رو به خاموشی باشد؟
اگر که بوده آنها چه کرده اند؟
من نیازمند یاری بی دریغشان هستم 
هرچند که میدانم فرزند ناخلف که هیچ فرزندی به شدت تخمی برایشان بوده ام ولی بازهم بهتر است کمکم کنند چون من مانند تف سربالایم. حالا خود دانند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر