۱۳۹۳ مرداد ۱۹, یکشنبه

پستی پر از کثافت

روزهای شلوغ رو دوست دارم، روزهایی که مدام باید مثه سگ از این‌ ور به اون ور بدوام حتی اگه به گا برم و هوا اینهمه گرم باشه و لای پام عرق سوز بشه.
دخترایی که بعد از سکس گریه می‌کنن به نظرم آدمای افسرده‌ای نیستن. آدمای تخمی‌این. این دسته از آدما رو کاملا باید ایگنور کرد ولی من نمی‌کنم. نمی‌دونم چرا.
موهام رو کوتاه کوتاه کردم، هرچند قبلش هم زیاد بلند نبود. هر دفعه موهامو کوتاه می‌کنم حس می‌کنم قراره یه تغییر بزرگ تو زندگیم به وجود بیاد، قراره منظم و کوشا بشم ولی هر دفعه بعد از گذشت ۱۷ دقیقه می‌فهمم که زهی خیال باطل و من هیچ گهی قرار نیست باشم و همون آقایی که بودم می‌مونم.
توی خونه انقد که با همه رابطه‌م خوبه وضعیت پیامبر توی شعب ابی طالب رو دارم. 
پریروزا ۵ صبح یه تیکه شیره انداختم بالا، ظهرش ۴ لیتر آبجو خوردم، شبش اسهال شدم. اسهال حس خوبی بهم می‌ده. وقتی یهو کاملا خالی می‌شه شیکمم. یهو. با فشار. از همه‌ی چیزایی که توی شیکمم بوده راحت می‌شم، باعث می شه این باور تو من قوت بگیره که یه روزی همه‌ی فکر و خیالا، همه‌ی چیزایی که تو سرته و اذیتت می‌کنه می‌تونه مثه یه اسهال از کله‌ت بره بیرون و کله‌ت یهو خالی بشه، همونجوری که وقتی دلت خالی می شه احساس یه ضعف و بی حالی خوشایند می‌کنم همونقدر هم وقتی کله‌م خالی بشه حال خوشی بهم دست خواهد داد. مطمئنم. 
در کل بالاتر از خوردن خوابیدن ریدن و شاشیدن تو زندگیم لذتی ندیدم. مخصوصا ریدن و شاشیدن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر